آقا محمدصدراآقا محمدصدرا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
آقا محمدسیناآقا محمدسینا، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

قند عسل های مامان

خوابیدن روی تاب

پسر گلم تابی رو که آقاجون برات خریدن رو وصل کردم البته دایی امیر محمد از خودگذشتگی کرد و میله بارفیکسش رو داد برای شما. از روزی که تاب وصل شده شما همش میگی تاتا عبابا و دوست داری تاب بازی کنی. شبا هم اینقدر خسته ای ولی در مقابل خواب از خودت مقاومت نشون میدی میزارمت روی تاب و بعد از تاب بازی روی تاب خوابت می بره و خیلی با نمک میشی. موقع تاب بازی شعر تاتاعبابا رو میخونیم و موقع بغل کی بندازی اسم همه کسایی رو که می شناسی میگم و شما بعد من تکرار میکنی البته روی اسم دایی امیرمحمد و محمدجواد و دد ( سامان و معین) خیلی تکرار میکنی . قربون این خوابیدنت بشه مادر... راستی یادم رفت بنویسم که با وجود این همه بازی روی تاب، باید برات لالایی هم بخونم تا ...
10 مرداد 1394

تولد مامانی مامان

اول مرداد تولد مامانی مامانه وبرای تولد امسال مامانی برنامه ریزی ویژه ای شد. اولش که هدیه مامانی رو کادو کردیم  و بعد با هماهنگی آقاجون و خاله برای شام رفتیم شاندیز و مراسم تولد مامانی رو اونجا گرفتیم. خلاصه مامانی که از اول متوجه برنامه ماشدند و سورپرایزمون لو رفت (مامانا در این موارد شامه تیزی دارن و زود متوجه میشن) ولی کلا خیلی خوش گذشت.... با این وجود رفتیم و شام رو توی رستوران اطلس طلایی خوردیم که کباب و جوجه خیلی خوشمزه ای بود. بعد از شام یکم استراحت کردیم و شما توی آلاچیق ها با دایی جون ورجه وورجه میکردی و غلت و ملق میزدی. بعدش رفتیم کنار آب نما و شما آب بازی کردی و سوار شیر سنگی بیرون رستوران هم شدی وپایین نمیومدی. ...
2 مرداد 1394

تفریح در مجتمع تک

یکی از تفریحات من و بابایی قبل از بدنیا اومدن شما رفتن به مجتمع تک بود و دیدن ملزومات کامپیوتری و موبایل و کلا تکنولوژی های جدید دنیا بود. چند روز پیش هم با شما برای بار چندم رفتیم تک. سری پیش با شما و عمو حسن رفتیم که عمو حسن میگفت توی مدتی که اینجا نشستم همه نگاه این فسقل خان میکنن و باید برات اسپند دود کنیم. اون موقع شما شاید هنو شش ماهت بود. ولی این سری شما همش میخواستی که دستت رو ول کنم تا خودت راه بری و همش سرت رو می بردی داخل مغازه ها و فروشنده ها رو از کار می انداختی. یه جا هم همینطوری سر به هوا ذراه می رفتی که با دو تا آقا که دست یک نی ینی رو گرفته بودند و اتفاقا اونا سر به هواتر راه می رفتن تصادف کردی و خوردی زمین و طفلی ها کلی خجا...
1 مرداد 1394